« رازونياز»
افتان وخيزان مي روم،در كوي جانان مي روم
گر ازطلب منعم كند،با چشم گريان مي روم
گشتم به عشقي مبتلا،وين داغ عشق سوزدمرا
اي چاره ي بيچار گان،آيا كني دردم دوا؟
سر گشته ام دركوي تو،اين دل دمادم سوي تو
در ذهن من نايد دگر،جز روي تو گيسوي تو
اي همدم شبهاي من،پنهان وهم پيداي من
رحمي نما بر حال من،اي خالق يكتاي من
اين دل اسير دام تو،مست از مي وز جام تو
نامي نيايد بر لبم،نامي دگر جز نام تو
با چشم گريان مي روم،در كوي جانان مي روم
گر بشكند پاي مرا،افتان وخيزان مي روم
سرايش1386
نظرات شما عزیزان:
|